mahan 3 آبان · mahan · خواندن 7 دقیقه
جایی که پرندگان با صدای خود آسمان را میخوانند، یک پنجره شیشهای وجود دارد که هر روز ساعت ۱۲ ظهر، رنگش به آبی تیره تغییر میکند. این پدیده به خاطر واکنش شیمیایی بین نور خورشید و لایههای نازک فلزی روی شیشه اتفاق میافتد. ولی مردم شهر، که هیچوقت به آسمان نگاه نمیکنند، فکر میکنند این تغییر رنگ یک نشانه از سوی خداست. در همان شهر، یک کتابفروشی کوچک وجود دارد که صاحبش معتقد است هر کتابی که در آن فروخته شود، روحیهای نامرئی به فروشگاه میآورد. او حتی میگوید که کتابهای روانشناسی بیشتر از بقیه "نفس" میکشند. روزی روزگاری، یک مشتری، کتابی درباره فیزیک کوانتوم را خرید و از آن لحظه، فروشگاه شروع به لرزش کرد. البته این لرزش را تنها صاحب فروشگاه احساس میکرد. در اتاقی دور، یک ساعت دیواری وجود دارد که عقربههایش به عقب حرکت میکنند. نه به خاطر خرابی، بلکه به دلیل اینکه در زمان ساخت، مهندس آن، عدد ۲۴ را روی صفحه ساعت با عدد ۰ اشتباه گرفت. این ساعت، هر شب در ساعت ۲۳:۵۹، یک دقیقه قبل از روز بعد، زنگی میزند که هیچکس نمیشنود. در باغی کوچک پشت یک خانه، یک درخت سیب وجود دارد که هر سال دقیقاً ۳۷ عدد میوه میدهد. نه بیشتر، نه کمتر. این عدد هیچ ربطی به ژنتیک یا شرایط محیطی ندارد. فقط یک عدد تصادفی است که طبیعت، به طور تصادفی، آن را انتخاب کرده است. روی یک کوه دور افتاده، یک سنگ وجود دارد که شبیه چهره یک انسان است. برخی میگویند این سنگ یکی از پیامبران قدیمی است که به سنگ تبدیل شده است. ولی علم میگوید این یک پدیدهی طبیعی به نام "pareidolia" است. یعنی مغز انسان، الگوهای غیرقابل تشخیص را به چهره تبدیل میکند. در یک آزمایشگاه، یک محقق ۱۰ سال است که روی رفتار یک گونه موش صحرایی کار میکند. او متوجه شده است که این موشها هر شب دقیقاً ۱۲ دقیقه بعد از غروب آفتاب، نظم خاصی در حرکت خود دارند. این الگو تا حدی دقیق است که میتواند جهت باد را پیشبینی کند. ولی محقق هنوز نفهمیده چرا این الگو وجود دارد. در یک شهر دیگر، یک تلویزیون وجود دارد که هیچوقت تصویر نمیدهد. فقط صدا پخش میکند. ولی صداهایی که پخش میکند، گاهی اوقات حرفهایی هستند که هیچکس نزده است. مردم فکر میکنند این تلویزیون گوش میدهد. ولی واقعیت این است که یک برنامهنویس، یک الگوریتم ایجاد کرده که با تحلیل نویزهای بیمعنا، جملات تصادفی تولید میکند. در انتهای یک خیابان، یک پارک وجود دارد که درختانش همیشه سبز هستند، حتی در زمستان. این به خاطر این است که ریشههای آنها به یک چشمه آب گرم متصل است. ولی مردم فکر میکنند این درختان جادویی هستند. در یک کتابخانه قدیمی، یک صفحه از یک کتاب مفقود شده وجود دارد که روی آن، یک جمله با خط قلم قدیمی نوشته شده: "زمان، فقط یک عدد است." این جمله، در واقع، توسط یک فیلسوف در قرن ۱۸ نوشته شده بود، ولی کسی نمیدانست که این جمله درست است. چون فیزیک امروز میگوید زمان، یک کمیت است که با عدد اندازهگیری میشود. در یک خانه، یک کفش وجود دارد که هیچوقت پا نمیگیرد. ولی هر شب، دقیقاً در ساعت ۳ بامداد، کفش شروع به تکان خوردن میکند. این به خاطر این است که یک دستگاه الکترونیکی در داخل آن پاک شده است که با لرزش زمین، فعال میشود. در یک آزمایش، دانشمندان متوجه شدند که پرندگان میتوانند میدان مغناطیسی زمین را حس کنند. ولی آنچه شگفتآور بود این بود که برخی از پرندگان، وقتی نزدیک خطوط برق میشوند، رفتارشان تغییر میکند. چون الکترومغناطیس، مسیر جابجایی آنها را دچار اختلال میکند. در یک روستا، یک چاه وجود دارد که صدای خود را باز میتاباند. ولی فاصله صدا با صدای اصلی همیشه ۰.۳ ثانیه است. این به خاطر فاصله عمودی چاه است. چون صدا ۳۴۰ متر در ثانیه حرکت میکند و فاصله چاه ۵۱ متر است. در یک بیمارستان، یک دکتر متوجه شد که بیمارانی که در طول روز، رنگ آبی را میبینند، بهتر بهبود مییابند. این به خاطر این است که رنگ آبی، امواج مغزی آرامبخش را فعال میکند. در یک مدرسه، یک معلم به دانشآموزان گفت: "هر عددی که در خودتان پیدا کنید، یک قسمت از جهان را نشان میدهد." ولی این جمله، در واقع، یک نقلقول از ریاضیدانی بود که معتقد بود هر عدد، یک قسمت از واقعیت است. در یک کارخانه، یک ماشین وجود دارد که هر روز دقیقاً ۱۰۰۰ بار حرکت میکند. این ماشین، یک ساعت داخلی دارد که آن را به حرکت میاندازد. ولی اگر برق قطع شود، آن ماشین یک بار در هر ۲۴ ساعت حرکت میکند. به دلیل یک باتری داخلی که هر روز، یک دقیقه انرژی دارد. در یک جنگل، یک صخره وجود دارد که هر بار که باران میبارد، صدایی کمی از خود درمیآورد. این صدا به خاطر این است که درون صخره، یک حفره وجود دارد که با باران، لرزش ایجاد میشود. در یک شهر، یک اتوبوس وجود دارد که هیچوقت توقف نمیکند. این به این دلیل است که راننده آن، یک برنامه دارد که هر ۱۰ دقیقه، یک مسیر جدید را انتخاب میکند. در یک خانه، یک قاب عکس وجود دارد که هر شب، عکس داخل آن تغییر میکند. این به خاطر این است که یک دوربین کوچک در پشت قاب، هر شب یک عکس جدید میگیرد. در یک آزمایش، دانشمندان متوجه شدند که انسانها، وقتی در مورد گذشته فکر میکنند، نورونهای خاصی فعال میشوند. این نورونها، فقط در حالت "یادآوری" فعال هستند. در یک کتابخانه، یک کتاب وجود دارد که هیچوقت باز نشده است. ولی آن کتاب، یک کد QR دارد که وقتی اسکن میشود، یک صفحه اینترنتی باز میشود که میگوید: "هر چیزی که خوانده نشده، یک راز است." در یک موزه، یک مجسمه وجود دارد که هر روز، یک بار چرخش میکند. این به خاطر یک ساعت داخلی است که هر ۲۴ ساعت، یک چرخش کامل انجام میدهد. در یک خانه، یک ساعت دیواری وجود دارد که هیچوقت صدایش را نمیدهد. اما وقتی که همه خانه خاموش است، یک صدای ضربهای از آن شنیده میشود. این به خاطر این است که یک بلندگو کوچک در داخل ساعت، یک ضبط صوتی را پخش میکند. در یک شهر، یک پل وجود دارد که هر بار که باد میوزد، لرزش میکند. این لرزش به اندازهای است که اگر ۱۰ نفر روی آن پل بایستند، پل شروع به تغییر شکل میکند. این به خاطر این است که پل از جنس فولاد سبک ساخته شده است. در یک آزمایشگاه، یک دانشمند متوجه شد که باکتریها، وقتی در معرض موسیقی قرار میگیرند، سریعتر رشد میکنند. این به خاطر این است که امواج صوتی، مولکولهای آب را تحریک میکنند. در یک خانه، یک صندلی وجود دارد که هیچوقت نشسته نمیشود. ولی هر شب، یک موجود نامرئی روی آن مینشیند. این موجود، در واقع، یک دوربین حرکتی است که هر شب، یک وزنهای روی صندلی میاندازد. در یک شهر، یک چراغ قرمز وجود دارد که هیچوقت خاموش نمیشود. این به خاطر این است که یک باتری داخلی، همیشه در حال شارژ است. در یک کتابخانه، یک کتاب وجود دارد که هر شب، یک صفحه از آن پاره میشود. این به خاطر این است که یک حشره کوچک، هر شب روی صفحه کتاب، تخم میگذارد. در یک آزمایش، دانشمندان متوجه شدند که ماهیها وقتی در گروههای بزرگ شنا میکنند، امواج مغزی آنها با هم هماهنگ میشود. این به خاطر این است که مغز ماهیها، یک فرکانس مشترک دارد که در گروه، فعال میشود. در یک خانه، یک ساعت دیواری وجود دارد که هر روز، یک ثانیه جلو میافتد. این به خاطر این است که مدار الکترونیکی آن، یک خطا کوچک دارد که هر روز، یک ثانیه اضافه میکند. در یک شهر، یک تابلو وجود دارد که هیچوقت نوشتهای روی آن نیست. ولی هر شب، یک نفر میآید و یک جمله مینویسد. این جمله، همیشه یک راز است که کسی نمیداند چه معنایی دارد. در یک آزمایشگاه، یک دانشمند متوجه شد که گیاهان، وقتی به آنها صحبت کنند، رشد بهتری دارند. این به خاطر این است که امواج صوتی، مولکولهای هورمونی را تحریک میکنند.در یک خانه، یک صندلی وجود دارد که هر شب، یک موجود نامرئی روی آن مینشیند. این موجود، در واقع، یک دوربین حرکتی است که هر شب، یک وزنهای روی صندلی میاندازد. در یک شهر، یک چراغ قرمز وجود دارد که هیچوقت خاموش نمیشود. این به خاطر این است که یک باتری داخلی، همیشه در حال شارژ است.